نویسنده: یک مرد ایرانی ساکن کانادا (نویسنده تقاضا کرده است ناشناس بماند)
در افسانههای ایرانی همیشه یک مرد قهرمانی بوده که آمده و میهن را آباد کرده. از کاوهٔ آهنگر گرفته که علیه ضحاک ستمگر قیام کرد تا رستم دستان که تکوتنها پادشاه ایران را از بند دیوان مازندران نجات داد. در تاریخ معاصر ایران هم کم نبودند مردانی که بهشان امید بستیم تا بیایند و همهچیز را درست کنند؛ اسطورهشان کردیم و هیچ انتقادی ازشان را برنتافتیم، از رضا پهلوی (پدر) گرفته تا محمد مصدق، از روحالله خمینی گرفته تا میرحسین موسوی.
اما جنبشی که این روزها در ایران شاهدش هستیم از دو جهت متفاوت است: اول اینکه یک قهرمان اسطورهای ندارد، بلکه صدها قهرمان «واقعی» دارد، و دوم اینکه بسیاری از این قهرمانان زناند. زنانی که در ایران برای حقوق ابتدایی خودشان میجنگند، و این بار از حمایت مردان ایرانی هم برخوردارند.
قهرمان این جنبش مهسا امینی است، زن ۲۲سالهای که در برابر گشت ارشاد مقاومت کرد بهطوریکه مجبور شدند بهطرزفجیعی به قتلش برسانند و بعد پنهانکاری کنند.
قهرمان این جنبش نیلوفر حامدی است، روزنامهنگاری که خبر انتقال مهسا امینی به بیمارستان را منتشر کرد و چند روز پس از آن دستگیر شد و هنوز در زندان اوین است.
قهرمان این جنبش دنیا راد است، زن ۳۷سالهای که برای مخالفت با حجاب اجباری، بدون روسری در یک قهوهخانه صبحانه خورد و روز بعد دستگیر و در اوین زندانیاش کردند.
قهرمان این جنبش نیکا شاکَرَمی است، زن ۱۷سالهای که برای اعتراض به قتل مهسا امینی به تجمعات خیابانی رفت و پس از ده روز جنازهاش را به خانواده تحویل دادند.
قهرمان این جنبش مینو مجیدی است، زن ۶۲سالهای که در اعتراض به حجاب اجباری به خیابان رفت و با شلیک مستقیم نیروهای ضدشورش کشته شد. تصویر دخترش که موهای سرش را کوتاه کرده و در دست گرفته و با چهرهای مصمم بر مزار مادرش ایستاده، به نماد جنبش بدل شده است.
قهرمان این جنبش نسرین ستوده است، زن ۵۹سالهای که بهخاطر دفاع از حقوق زنان به ۳۸ سال زندان محکوم شده، اما دست از مبارزه برنمیدارد و در مصاحبه با مجلهٔ تایم از تغییر رژیم حرف میزند.
و قهرمانان این جنبش صدها زن و مرد دیگری هستند که در ایران برای حقوق خودشان میجنگند؛ برای زن، زندگی، و آزادی میجنگند. اگر ندا آقاسلطان در جنبش ۸۸ نماد مظلومیت بود، زنانی که این روزها اسمشان سر زبانهاست نماد شجاعتاند. شجاعت زنان در خط مقدم جنبش سبب شده مردان ایرانی هم شجاعتر و امیدوارتر بشوند، و رمز اتحاد بیسابقهٔ ایرانیان خارج از کشور هم همین شجاعت زنان و همراهی مردان است.
این فرصتی طلایی است تا برای همیشه از کلیشهٔ «مرد قهرمان» گذر کنیم؛ اما این کلیشه آنچنان در ناخودآگاه ما نهادینه شده که باید مدام حواسمان باشد دوباره به آن برنگردیم.
ما از اسطورهسازی خیلی ضربه خوردهایم. فراموش نکنیم که روی دیگر اسطورهسازی، استبداد است. مراقب باشیم کسی را «کاوهٔ زمانه» ندانیم، و بدانیم هیچ انسانی بدون خطا و فراتر از انتقاد نیست. نباید رهبری جمعی این جنبش را فراموش کنیم، وگرنه در دام همان دور باطل استبداد میافتیم که بیش از صد سال است در آن گرفتاریم.
همچنین باید مراقب باشیم مرکزیت زنان را در خط مقدم نبرد فراموش نکنیم. یادمان نرود در انقلاب ۵۷ هم زنان نقش مهمی در پیروزی داشتند، اما بعد از انقلاب به حاشیه رانده شدند و نهتنها سهمی از قدرت بهشان داده نشد که آزادیهای فردیشان هم ازشان گرفته شد. شعار «زن، زندگی، آزادی» را فراموش نکنیم.
اما در عرصهٔ جهانی، پیش از این هم بودهاند زنان موفق ایرانی که شهرت بینالمللی پیدا کردند، مثل شیرین عبادی که جایزهٔ نوبل را گرفت و مریم میرزاخانی که جایزهٔ فیلدز را برد. اگر تا دیروز، زنان ایرانی را با پشتکار یا مظلومیتشان میشناختند، امروز همهٔ دنیا زنان ایرانی را با شجاعت و تدبیرشان میشناسند، و این از مهمترین دستاوردهای جنبش اخیر بوده است. بیایید قدر این دستاورد را بدانیم و خودمان را برای همیشه از کلیشهٔ «مرد قهرمان» خلاص کنیم.
قهرمان ما دیگر کاوه نیست، بلکه مهساها و مینوها هستند.